خودت باش
خوششان هم نیامد نیامد
اینجاکه مجسمه سازی نیست
برچسبها:
ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻋﺎ ﮐﺮﺩﻥ ﻭﺍﺳﻪ ﻧﯿﻮﻣﺪﻥ ﻣﻌﻠﻢ...
ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺮﺁﻥ ﻫﺎﯼ ﺍﻭﻝ ﺻﺒﺢ ﻭ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﺳﺮﻭﺩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﻭﻝ ﻫﻔﺘﻪ...
ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻂ ﮐﺸﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﻓﺘﺮ ﻣﺸﻖ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ آبی ﻭ ﻗﺮﻣﺰ...
ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺨﺘﻪ ﭘﺎﮎﮐﻦ ﻭ ﮔﭻ ﻫﺎﯼ ﺭﻧﮕﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﺨﺘﻪ...
ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﻌﻠﻢ...
ﺑﺮﺍﯼ ﻟﯿﻮﺍﻧﺎﯼ ﺁﺑﯽ ﮐﻪ ﻓﻠﻮﺕ ﺩﺍﺷﺖ...
ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﺮﺩﻥ...
ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻪ ﻱ ﺩﻟﺨﻮﺷﻴﻬﺎﻱ ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﻪ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ...
برچسبها:
ﻣﮕﻪ ﺩﻧﯿﺎﺭﻭ ﻧﯿﺎﻓﺮﯾﺪﯼ ﺗﺎ ﺑﻨﺪﻩ ﻫﺎﺗﻮ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﮐﻨﯽ؟
ﻧﯿﮕﺎ ﮐﻦ ﺧﯿﻠﯿﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺩﺍﺭﻥ ﺗﻘﻠﺐ ﻣﯿﮑﻨﻦ!
ﺑﻌﻀﯿﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺍﺣﺖ ﺩﻝ ﻣﯿﺸﮑﻮﻧﻦ!
ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ هم ﻣﯿﺨﻨﺪﻥ!
ﯾﻪ ﻋﺪﻩ ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺍﺣﺖ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﻦ!
ﺑﻌﻀﯿﺎ ﺧﻮﺍﺏ بقیه رو میگیرن ﻭﻟﯽ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺭﺍﺣﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﻦ!
ﺑﻌﻀﯿﺎ ﺑﺎ ﺣﺮﻓﺎﺷﻮﻥ ﺍﺷک آدمو ﺩﺭﻣﯿﺎﺭﻥ!
ﺧﺪﺍ ﭼﺮﺍ ﻫﯿﭽﯽ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻧﻤﯿﮕﯽ؟
برچسبها:
.
عرضی ندارم بانو
فقط یادت باشد امروز که دختری
در آینده مادر دختر دیگری هستی
و روزی می آید که مادر بزرگ میشوی
پس جدا از همه ی ناپاکیها ، تو پاک بمان !
روز دختر مبارک …
تو ببین، وحشی چشمان توأم دختر خوب
که چنین بی سر و سامان توأم دختر خوب
خوشترین خاطره در خلوت خونین خیال
خواب لبخند و پری خوان توأم دختر خوب !
روزت مبارک
.
برچسبها:
دلم هوای تو کرده شه خراسانی
چه می شود که بیایم حرم به مهمانی
دلم زکثرت زشتی بریده آقاجان
عنایتی که بیایم تویی که درمانی
مرا وگریه شبی در حریم تو کافی است
رفیق گریه ی من،گریه های طوفانی
رفیق مایی و حالی زما نمی پرسی
تو در بهشتی و ماهم اسیروزندانی
بیا و زندگی ام را چنین مهیا کن
که پیش پای تو آقاشوم قربانی
تمام آنچه که دادی مرا،زکف دادم
ببین که دشت پر از گل شده بیابانی
چه می شود که قیامت بگویم این جمله
دلم هوای تو کرده شه خراسانی
برچسبها:
فرزند؟من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت
محل تولد؟بهشت پاك
برچسبها:
خدايا...
آغوشت را امشب به من می دهی ؟
برایِ گفتن چیزی ندارم
اما برایِ شنفتنِ حرفهایِ تو گوش بسیار . .
می شود من بغض کنم
تو بگویی : مگر خدایت نباشد که تو اینگونه بغض کنی . .
می شود من بگویم خدایا
تو بگویی : جانِ دل . .
می شود بیایی ؟
برچسبها:
برچسبها:
سایه گمگشته ای در یک کویرم کیستم
پرسشی بی پاسخم در جستجوی کیستم
یک قدم تا انتهای دردهایم مانده است
منتظر تا اینکه باز آیی ، بگویی کیستم
روی دوش خسته ام آواری از دلواپسی ست
از کدامین سمت می آیی ، بگو می ایستم
روبروی آینه تصویر خود گم کرده ام
عمری اما در کجای آینه می زیستم
بی تو حتی در نگاه لحظه ها هم نیستم
برچسبها:
یک شبی مجنون نمازش راشکست
با وضو درکوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست ومستش کرده بود
فارغ ازجام الستش کرده بود
گفت:یارب..... ازچه خوارم کرده ای
برصلیب عشق دارم کرده ای
خسته ام زین عشق .دل خونم نکن
من که مجنونم .تومجنونم نکن
من دراین بازیچه دیگرنیستم
این تو و لیلای تو......من نیستم
گفت:ای دیوانه لیلایت منم
دلبرپنهان وپیدایت منم
سالها باجور لیلا ساختی
من کنارت بودم ونشناختی
برچسبها: